چه غروب دلنشینی دارد

 

رود کارون و چه حس عجیبی دارد
هم آغوشی آب و آتش در بستری از افق.
گویی هر دو در هیجان و  التهابند.
سرخی شرم رابه وضوح در چهره های
 معصومشان میتوان  ببینی.
 چه حال غریبی است !
که خورشید  با آن همه عظمتش خالصانه در کارون  غرق میشود!
باز هم غروب خورشید تو را
به نظاره می نشینم وتو را
در اعماق نگاه خسته ات می بینم
تو را که همیشه نگاهت غریبانه ات را از شهر پنهان میکنی و همیشه
سرود عشق خود رادر دستگاه شور
اجرامی کنی و تبسم ساز محبت را
 در آن کوک می سازی...
هر چند ناملایمت ها دیدی ولی هیچ وقت اخم نکردی همیشه لبخند زدی و جاری شدی .
.
متن و عکس :ابوالفضل مهدی پور
خوزستان ..شوشتر..رودخانه کارون